جدول جو
جدول جو

معنی پر خردی - جستجوی لغت در جدول جو

پر خردی
حالت و چگونگی پر خرد مقابل کم خردی
تصویری از پر خردی
تصویر پر خردی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر دردی
تصویر پر دردی
حالت و چگونگی پر درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خرجی
تصویر پر خرجی
پر هزینگی حالت و چگونگی پر خرج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خرد
تصویر پر خرد
بسیار زیرک و عاقل پر عقل پر شعور مقابل کم خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا مردی
تصویر پا مردی
میانجیگری خواهشگری توسط، کمک دستیاری ایستادگی در کار کسی معاضدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دودی
تصویر پر دودی
حالت و چگونگی پر دود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خونی
تصویر پر خونی
حالت و چگونگی پر خون
فرهنگ لغت هوشیار
شکم پرستی شکمویی شکم خوارگی پر خوراکی پر خواری گران خواری مقابل کم خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوردن
تصویر پر خوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خشمی
تصویر پر خشمی
خشمناکی شدت خشم غضبناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خراش
تصویر پر خراش
سخت خراشیده بسیار شخوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر حرفی
تصویر پر حرفی
پرگویی بسیار گویی روده درازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر برگی
تصویر پر برگی
پر برگ بودن حالت و چگونگی پر برگ، بسیار رختی بسیار کالایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بادی
تصویر پر بادی
حالت و چگونگی پر باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زر خرید
تصویر زر خرید
غلام یا کنیز خریده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کرده
تصویر پر کرده
انباشته ممتلی. یا کار پر کرده. بسیار کرده بسیار انجام شده
فرهنگ لغت هوشیار
نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا همه ظرف را فرا گیرد انباشتن مملو کردن ممتلی کردن مشحون کردن، بسیار انجام دادن بسیار کردن: کار نیکو کردن از پر کردن است، اشغال کردن مشغول کردن، اشباع در حرکت: (استکان... در اصل استکن بود پر کردند استکان شد) (منتهی الارب) یا پر کردن تفنگ (توپ و مانند آن)، باروت و گلوله یا فشنگ در آن نهادن، یا پر کردن دندان. تراشیدن قسمتهای کرم خورده و فاسد دندان و ممتلی کردن آن با سیمان و پلاتین و مانند آن. یا پر کردن قوه باطری و مانند آن. آنرا در جریان برق قرار دادن تا برق در آن ذخیره شود. یا پر کردن شکم. پر کردن معده. ممتلی کردن معده. یا کسی را پر کردن، با گفتار او را بدشمنی دیگری بر انگیختن نزد او از دیگری بدگویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر خرد
تصویر پیر خرد
فرد کامل، عقل کل، مرد دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گردی
تصویر پی گردی
عمل پی گرد پی چیزی گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکندن، آگندن، آکنیدن، پر ساختن
بسیار کردن کاری مثلاً کار نیکو کردن از پر کردن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیر خرد
تصویر پیر خرد
عقل کل، فرد کامل، مرد دانا و عاقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم خردی
تصویر کم خردی
کم عقلی نادانی ابلهی: (شاه شوریده سران خوان من بی سامان را زانکه در کم خردی از همه عالم بیشم)، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
((پُ کَ دَ))
انباشتن، لبریز کر دن، بسیار انجام دادن، تحریک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی خردی
تصویر بی خردی
بی عقلی، کودنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم خردی
تصویر کم خردی
کم عقلی، نادانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر کردن
تصویر پر کردن
Fill, Stuff
دیکشنری فارسی به انگلیسی